زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ناز بلا

گریه

1390/6/25 16:33
نویسنده : مامان
411 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آفتاب زندگیم

امروز که من و تو خونه ی مامانی مونده بودیم,تو ساعت 7 صبح یهو از خواب بیدار شدی و کلی گریه کردی و از ته دل جیغ بنفش می کشیدیگریهگریه,مامانی هم بیدار شد اما تو ساکت نمی شدی,نگران شده بودم اما به کم بعد ساکت شدی و فهمیدیم دلت درد می کنه,بهت آبجوش نبات دادیم و ببخشید میگم حسابی باد گلو زدی و راحت شدی وباز خوابیدی.

ساعت 10 هم با آقا جون بیدار شدی و حسابی باهات بازی کرده بود و من خواب بودم(قدر آقا جونتو بدون)ساعت 1:10هم بابایی و دایی اومدن و ناهار خوردیم که ماهی بود.

تو هم پای سفره نشسته بودی هی به غذاها دست میزدی,حسابی شیطون شدی جیگر.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان نفس طلایی
26 شهریور 90 16:58
خدا حفظت کنه عزیزکم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناز بلا می باشد