گریه
سلام آفتاب زندگیم
امروز که من و تو خونه ی مامانی مونده بودیم,تو ساعت 7 صبح یهو از خواب بیدار شدی و کلی گریه کردی و از ته دل جیغ بنفش می کشیدی,مامانی هم بیدار شد اما تو ساکت نمی شدی,نگران شده بودم اما به کم بعد ساکت شدی و فهمیدیم دلت درد می کنه,بهت آبجوش نبات دادیم و ببخشید میگم حسابی باد گلو زدی و راحت شدی وباز خوابیدی.
ساعت 10 هم با آقا جون بیدار شدی و حسابی باهات بازی کرده بود و من خواب بودم(قدر آقا جونتو بدون)ساعت 1:10هم بابایی و دایی اومدن و ناهار خوردیم که ماهی بود.
تو هم پای سفره نشسته بودی هی به غذاها دست میزدی,حسابی شیطون شدی جیگر.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی