قلیه ماهی
سلام عزیزم,عزیزم سلام,دوست دارم عاشقتم والسلام.
خوبی sunnyجونم,بعضی وقتا بهت می گم سانی,آخه مثل آفتاب می درخشی.
امروز صبح بابایی گفت مشهد okشد و ساکتو ببند,منم خوشحال شدم اما فکر می کردم سالگرد فوت مامان بزرگم همین هفته است که من نیستم اما به عمم زنگ زدم و گفت هفته ی بعدیشه,ومن خوشحال شدم که هم ایشالا مشهدمو می رم هم سالگرد مامان بزرگم هستم.
امروز عروس بودنم گل کرد و از صبح به بابایی گفتم می خوام برای مامانت اینا خصوصا آقا جونت قلیه ماهی درست کنم,خلاصه تو اینترنت طرز تهیه شو در اوردم و بابایی ماهی و سبزی اورد و ساعتها سرگرم درست کردن قلیه ماهی شدم,اما خدایی محشر شد و شب که رفتیم خونه ی بابا بزرگ کلی تعریف و تشکر کردن.
تو هم اونا همش دست دستی می کردی و همه رو به وجد می اوردی.
از اونجا هم به عمه جون سکینه زنگ زدیم که ماشین خریده,ایشالا قدمش خیر باشه.
دیشب که خونه ی مامانی بودیم تو هی سعی کردی دنده عقب چاردستو پا بری و ماها کلی ذوق کردیم,ماشالا خانومی شدی واسه خودت.