زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ناز بلا

بدون عنوان

1390/2/27 0:57
نویسنده : مامان
307 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماهت مامانی

دیشب یعنی ٢٥اردیبهشت با هم رفتیم عروسی,این اولین عروسی بود که با تو میرفتم,من و تو و بابایی حسابی خوشکل کرده بودیم اخه عروسی عمه جون سکینه بود,تو تو تالار یه کم اذیت شدی,فکر کنم گرمت بود(الهی بمیرم)اخر وقت هم مامانی یه کم حالش بد شد و حالمون رفت تو قوطی اما خدا رو شکر به خیر گذشت,از تالار هم عمه جونو رسوندیم خونه بابای عمو حسن و اونجا براشون گوسفند قربونی کردن و چون می خواستن برن مکه باهاشون خداحافظی کردیمبای بای که خداحافظی همیشه سخته و کلی با همه گریه کردگریه,(ایشالا خوشبخت شن)تو هم براشون دعا کن

راستی امروز برای اولین بار به شوخی صدامو روت بلند کردم و تو اول بغز کردی و بعد زدی زیر گریه,دوست داشتم همون جا جونمو فدات کنم

احساس می کنم خیلی دوست دارم,امروز بغلت کرده بودمبغل و هی بهت می گفتم دوست دارمقلبراستی تو هم اینقد منو دوست داری؟سوال

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناز بلا می باشد