زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ناز بلا

سفر به اصفهان

1390/4/23 3:07
نویسنده : مامان
423 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام ستاره,من اومدم دوبارهلبخند

جیگر طلا من و تو و بابایی با هم رفتیم نصف جهان,میگی نصف جهان کجاست؟همون اصفهان,شهر مامانی.روز چهارشنبه بود یعنی شب عید مبعث,اصلا نیت نداشتیم جایی بریم و صبح سه تایی رفتیم کاخ گلستان تو میدون ارک,خیلی جالب بود و جالبتر اینکه بعد از ٢١سال عمر و زندگی در تهران این اولین بار بود که میرفتم اما تو با این سنت رفتی(ای ول بابا)تشویق

خلاصه از اونجا که برگشتیم دایی حسین بهم گفت من و محمد(یعنی دایی محمد تو)داریم می ریم مشهد و به مامان اینا ملحق می شیم,أخه مامانی با بابا بزرگ ٣شنبه رفته بودن پا بوس امام رضا,منم که دیدم دایی هات رفتن و تنها شدیم به بابایی گفتم بریم یه جایی و بابایی قبول کرد و گفت هر جا تو بگی میریم,منم یهو یه چیزی پروندم و باباییت جدی گرفت.

خلاصه اش اینکه ساعت ٧:٣٠شب راهی اصفهان شدیم.٣٠ کیلومتر بعد از قم یه استراحتگاه با کلاس بود به نام مارال ستاره واونجا یه شام حسابی زدیم تو رگ و به راهمون ادامه دادیم,نزدیکای کاشان بابایی گفت ما که عجله ای نداریم بذار تو شهر کاشان شب رو بمونیم و فردا صبح بریم اصفهان و منم که دیدم بابایی یه کم خستس با کمال میل قبول کردم,و تو شهر دارالمومنین و محل تحصیل دایی شب رو گذروندیم البته تو یه هتل با کلاس به نام هتل سیاح.

صبح ساعت ٩ بیدار شدیم و رفتیم تو رستوران هتل صبحونه خوردیم و کاشانو به مقصد اصفهان ترک کردیم.

ساعت ١٢:٣٠ به اصفهان رسیدیم و رفتیم دنبال هتل که بابایی سنگ تموم گذاشت و برامون یه هتل که رو به زاینده رود بود گرفت که اسمشاسپادانا بود.بر حسب اتفاق بهمون یه اتاق ٣تخته دادن یعنی یه تخت برای توهورابد نگذره

ظهر هم بابایی رفت برات شامپو خرید که ببرمت حموم و ناهار هم اورد.حسابی تمیز شدی به به.

یه کم خوابیدیمخواب و بعد رفتیم به میدون نقش جهان و اونجا کالسکه سوار شدیم تو بازاراش چرخیدیم و خرید کردیمراحتی مامانی,بد نگذره؟اینم عکسته که تو میدون نقش جهانی و فکر کنم از اینکه خیلی تو بازارا چرخیدیم از دستمون شاکی ای(خب ببخشید),از اونجا رفتیم چهلستونو موزه ی منابع طبیعی و بازار حکیم ومسجد حکیم که مال دوره ی صفویه بود و مامانی تا حالا اونجا نرفته بود,تو مسجد نماز خوندیم که خیلی حال داد و بعد رفتیم تو یه رستوران به نام ارا خوان که خیلی شیک و سنتی بود شام خوردیم و بعد رفتیم سی و سه پل و پیاده روی کردیم و کلی عکس انداختیمعجب پلیه!,سرانجام هم برگشتیم هتل و خوابیدیم.

صبح ساعت ٩:٢٠ بیدار شدیم و صبحونه ی مفصلی تو هتل خوردیم و به شهر خودمون برگشتیم که ساعت ٤:٥به خونه رسیدیم.

این بود خاطرات یه سفر به یاد موندنی که همه ی سفر یه طرف تو یه طرف(خیلی دوست دارم نازنینم)قلبقلبقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناز بلا می باشد