زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ناز بلا

خواستگاری!!!!!

1390/6/30 17:10
نویسنده : مامان
505 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام عزیزم              چشات چقد سیاهه

به رنگ شب می مونه         چه پاک و بی گناههدنیای زیبا

دیروز عکسات آماده شد عشق مامان و رفتم گرفتمشون که مثل ماه شدی جیگرم,شب هم رفتیم خونه ی ماما که تو برای اولین بار تو زندگیت سرما خوردی و آب دماغت راه افتادهSmiley,اینقدر هم بدت میاد که دماغتو پاک کنم که نگو,وقتی رفتیم به ماما و عمه جون رقیه گفتم که اگه می خواین عکسارو ببینین باید شیرینی بدینچشمکو کلی خندیدیم و گفتن خیلی عکسات قشنگه(تو اولین فرصت عکساتو می ذارم)

امروزم از صبح رفتیم برای بابایی ناهار بردیم و بابایی تو رو به دوستاش نشون داد و کلی افتخار کرد,از اونجا هم رفتیم مکتب الزینب که در مورد کلاساش پرس و جو کنم,تو هم کلی نمک ریختی و مسولش گفت:منو یاد برادر زادم انداخت,خلاصه از اونجا اومدیم خونه ی مامانی و تو الان با مامانی خوابیدیز,اما اتفاق مهم امروز این بود که برای اولین بار از یه دختر خواستگاری کردم ساعت ٢:١٠ دقیقه زنگ زدم به خونه ی نجمه خانوم و بعد از سلام و احوالپرسی گفتم دختر گلتون متولد چه سالیه؟و گفت مرداد ٦٥که دایی متولد تیر ٦٥ومشخصات دایی رو گفتم و قراره چند روز دیگه بازم زنگ بزنم,هرچی خدا بخوات,دعا کن زهرا جونم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سیمین
30 شهریور 90 17:36
سلام همون دختره که گفتی ؟ اخه بی معرفت تو که خونه پیدات نمیشه حداقل خودت یه زنگ به ما بزن
معصوم
9 آبان 90 14:52
خوب بقیه جریان خواستگاری رو هم بگو دیگه ههههههههه چی شد بالاخره وصلت شکل گرفت ایشالله
مامان ابوالفضل
9 آبان 90 15:05
سلام به سلامتی ما که تازه راحت شدیم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناز بلا می باشد