بدون عنوان
سلام دار و ندار من و بابا
امروز صبح رفتیم خونه مامانی,البته زودتر از روزای قبل(ساعت ١١)اخه عمه ی من از قم اومده بود و تو رو گذاشتم خونه مامانی و با عمه و زینب رفتیم شانزه لیزه,که عمه واسه زهرا یه پیرهن خرید و برگشتیم.
شب هم رفتیم خونه بابا بزرگ البته با ماشین این یکی بابا بزرگ,اخه ماشین بابایی مشکل پیدا کرده بود,اونجا هم همه ی عمه و عمو ها بودن و به بابا بزرگ کادوی روز پدر رو دادیم که یه موبایل بود,دیر شده بود اخه بابا بزرگ و عمه جون رقیه و مامه کربلا بودن و دیشب تازه برکشتن,برات یه عروسک اوردن(دستشون درد نکنه)
عمه جون سکینه هم زنگ زد و وقتی دید جمعمون جمعه,داشت با مامانی حرف می زد که زد زیر گریه و همه دلمون براش سوخت.
حالا هم که ساعت ٣:٤٥ست و منتظر اذانم که نماز بخونم و بخوابم تو هم پیش بابایی خوابی
خوب بخوابی جونم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی