زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

ناز بلا

بدون عنوان

1390/3/30 4:06
نویسنده : مامان
214 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دار و ندار من و بابا

امروز صبح رفتیم خونه مامانی,البته زودتر از روزای قبل(ساعت ١١)خمیازهاخه عمه ی من از قم اومده بود و تو رو گذاشتم خونه مامانی و با عمه و زینب رفتیم شانزه لیزه,که عمه واسه زهرا یه پیرهن خرید و برگشتیم.

شب هم رفتیم خونه بابا بزرگ البته با ماشین این یکی بابا بزرگ,اخه ماشین بابایی مشکل پیدا کرده بود,اونجا هم همه ی عمه و عمو ها بودن و به بابا بزرگ کادوی روز پدر رو دادیم که یه موبایل بود,دیر شده بود اخه بابا بزرگ و عمه جون رقیه و مامه کربلا بودن و دیشب تازه برکشتن,برات یه عروسک اوردن(دستشون درد نکنه)

عمه جون سکینه هم زنگ زد و وقتی دید جمعمون جمعه,داشت با مامانی حرف می زد که زد زیر گریهگریه و همه دلمون براش سوخت.ناراحت

حالا هم که ساعت ٣:٤٥ست و منتظر اذانم که نماز بخونم و بخوابم تو هم پیش بابایی خوابی

خوب بخوابی جونمماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناز بلا می باشد