زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ناز بلا

مشهد الرضا

سلام دار و ندارم,خوبی؟ببخشید,خیلی وقته بهت سر نزدم,آخه چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه مشهد بودیم,با ماما و بابا بزرگ و عمه جون رقیه و عمو علی,که خیلی خوب بود,هم از نظر معنوی هم از نظر روحی,خلاصه تو هم مرام کشمون کردی و واقعا اذیت نکردی ,ازت خیلی ممنونم ,آخه تو فرشته ای و فرشته ها اذیت نمی کنن. پری روز هم که تو ٨ ماه و ٧ روزت بود,٢٤ مهر,مصادف با ٣١مین ماهگرد عروسیمون تو خودتو به زمین می کشیدی,یعنی شبیه چهار دست و پا که به خواسته هات می رسیدی,نمیدونی چقدر خوشحال شدم ,یعنی هممون خوشحال شدیم,آخه خونه مامانی بودیم. دیشب هم خونه ماما بودیم و کلی دوست دارن,هی بهت می گفتن همسفری ,تو هم با اداها و چهار دست و پا رفتنت دلشونو می بردی. امشب هم با م...
27 مهر 1390

روز جهانی کودک

سلام سلام ستاره        من اومدم دوباره سلام سلام شاپرک      چه خوشکلی با نمک روزت مبارک مامانی,این روزو به همه ی نی نی وبلاگی ها تبریک میگم,ایشالا روزی رو ببینم که همه بهت روز جوان رو تبریک می گن. دوست دارم یه عالمه     هرچی بگم بازم کمه                     ...
16 مهر 1390

عکسای دلبرم!!!

ناز بلا,می خوام چندتا از عکساتو بذارم که هر وقت می بینمت انرژی مثبت بگیرم می خوای پاهاتو بخوری؟نه تو رو خدا,آخه می گن اگه پاهاتو بخوری برات زود زود یه خواهر یا برادر میات مامان جونم,عشقت اینه که وقتی غذا می خوری به سر و روت بمالی,بابایی هم بدش نمیات حسابی ماستیت کرد اینم یه خواب قشنگ,مثل فرشته ها خوابیدی جیگرم       ...
14 مهر 1390

قلیه ماهی

سلام عزیزم,عزیزم سلام,دوست دارم عاشقتم والسلام. خوبی sunnyجونم,بعضی وقتا بهت می گم سانی,آخه مثل آفتاب می درخشی. امروز صبح بابایی گفت مشهد okشد و ساکتو ببند,منم خوشحال شدم اما فکر می کردم سالگرد فوت مامان بزرگم همین هفته است که من نیستم اما به عمم زنگ زدم و گفت هفته ی بعدیشه,ومن خوشحال شدم که هم ایشالا مشهدمو می رم هم سالگرد مامان بزرگم هستم. امروز عروس بودنم گل کرد و از صبح به بابایی گفتم می خوام برای مامانت اینا خصوصا آقا جونت قلیه ماهی درست کنم, خلاصه تو اینترنت طرز تهیه شو در اوردم و بابایی ماهی و سبزی اورد و ساعتها سرگرم درست کردن قلیه ماهی شدم,اما خدایی محشر شد و شب که رفتیم خونه ی بابا بزرگ کلی تعریف و تشکر کردن. تو هم اون...
14 مهر 1390

دلبری می کنی

سلام مهربونم,بهترینم,نازنینم........... خوبی؟خوشی؟سلامتی؟   خدارو شکر. چند روزی می شه که بهت سر نزدم,سرگرم دایی جونتم,آخه دایی می خوات دوماد بشه,ایشالا خدا سهلش کنه. شنبه شام خونه ی ماما بودیم و خاله های بابایی هم دعوت بودن,تو هم که حسابی خوش تیپ کرده بودی,خاله های بابایی کلی ازت تعریف کردن,قربون صدقت می رفتن,مامانی که نگو,تو دست دستی می کردی و مامانی و بابا بزرگ قند تو دلشون آب می شد,امشبم خونه ی مامانی هستیم که قورمه سبزی درست کرده,دستش درد نکنه.
12 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناز بلا می باشد