زهرازهرا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

ناز بلا

بنزین!!!

سلام عمرم دیروز صبح خونه ی مامانی مونده بودیم,آخه مامانی و بابا بزرگ رفتن کربلا و دایی جونا تنهان,وقتی بیدار شدیم بهت صبحونه دادم و بعد هم بهت ناهار دادم. از صبح هم با بابایی قرار گذاشتیم که شب بریم خونه ی ماما,خلاصه اینکه بعد از ظهر به بابایی زنگ زدم و گفتم که من با ماشین دارم می رم خونه,بابایی هم گفت باشه و من و تو با هم سوار ماشین شدیم و راهی خونه شدیم, جونم واست بگه که چون دارن تو چهار راه ابوسعید پل می زنن برای رفتن به خونه باید از کوچه پس کوچه می رفتیم که ناگهان..... تو یکی از این کوچه های بسیار عریض ماشین بنزین تموم کرد,پشت سرمون هم ماشین بود و تو هم هی ورجه وورجه می کردی. خلاصه منم که حسابی مستاصل شده بودم از م...
9 آذر 1390

محرم

زهرا جونم سلام امشب شب اول محرمه,نمیدونم پارسال که تو شکمم بودی چه حسی داشتی,اما من این شبو و 9 شب بعدشو 21 سال تجربه کردم و تا جایی که یادم میات با تمام غم و غصه اش بهترین شبای عمرم بوده,یادمه وقتی بچه بودم از بابا بزرگ پرسیدم که چرا ما برای امام حسین گریه می کنیم و بابا بزرگ جواب قشنگی داد که هنوز یادمه گفت:ما برای خودمون گریه می کنیم که ای کاش تو اون روز (روز عاشورا) با امام حسین بودیم و حیف و صد حیف و گفت: یا لیتنا کنا معکم سادتی فنفوز فوزا عظیما یعنی ای امام حسین و یاران با وفایش,کاش با شما بودیم(به شهادت می رسیدیم)پس به بهره وگنج بزرگی دست می یافتیم. حالا من برات آرزو می کنم,درسته که سعادت نداشتیم در رکاب امام حسین(ع) باشیم ...
6 آذر 1390

فوتبال

سلام دردونه جونم,سلام دیشب دایی محمد موند خونمون و کلی با بابایی x box بازی كردن و صبح بابایی رفت سر کار و دایی رفت خونشون,من و تو باز هم تنها شدیم, اما تو منو حسابی سرگرم می کنی ,خیلی خیلی شیطون شدی,یه دقیقه نمی تونم چشم ازت بردارم,چون هر لحظه ممکنه یه دست گل به آب بدی,ولی تموم شیطونی یاتو با جون و دل می خرم,چون دوست دارم. فردا هم بابابزرگ و ماما و عمه جونا و عمو جونات شام خونمونن و روضه داریم,الانم بابایی رفته فوتبال ,نمیدونی چقدر با فوتبال حال می کنه,همه ی فکرش اینه که کی پنج شنبه می رسه که بره فوتبال,بابایی هم اگه خوش باشه منم خوشم چون ما یه روحیم در دو بدن   ...
4 آذر 1390

زهرای من

سلام از عسل شیرین ترم,خوبی؟ خیلی دوست دارم پنج شنبه یعنی 19آبان بچه ی خاله مرضیه به دنیا اومد,دیروز با مامانی رفتیم دیدیمش,خیلی نازه,اسمشو گذاشتن محمد رضا. جمعه هم از صبح رفتیم خونه ی بابا بزرگ که جشن عید غدیر داشتن,صبحونه هم حلیم خوردیم,روز خوبی بود,شب هم فامیلای بابایی اومدن خونه ی بابا بزرگ و کلی خوش گذروندیم,آخر مجلس هم تو با بابا بزرگ رفتی,اون شب با عمه جون زینب و عمه جون فاطمه کلی ظرف شستیم و بهمون مدرک لیسانس ظرفشویی دادن کلی خندیدم و به عشق امام علی(ع)خسته نشدیم . دوشنبه شب,یعنی شب عید غدیر رفتیم خونه ی بابا بزرگ و ماما بهت 25000 تومن عیدی داد,فرداش هم که خونه ی عمو مهدی ناهار دعوت بودیم از همه عیدی گیرت اومد,مبارکت باشه ج...
2 آذر 1390

سرمای زود رس

  سلام طلا جونم,البته تو از طلا با ارزشتری دیروز تو شدی ٩ ماهه عزیزم,تولدت مبارک جیگر امروز هوا خیلی سرد,خیلی جاها برف سنگین اومده,اونقد سرده که مدرسه های مناطق ١تا ٥ رو تعطیل کردن,جالب اینجاست که امروز ١٨ آبانه و هنوز وارد زمستون نشدیم فکر کن !!! امروز دیگه رسما چار دستو پا رفتی,بهت افتخار می کنم. اینم زهرا تو هوای سرد و برفی! ...
18 آبان 1390

مهدیه

سلام  دردونه,صفای خونه,عزیز تر از جونه,خوبی ناناز؟ امروز صبح که بیدار شدم گردنم گرفته بود و چون می خواستم برم به بچه ها سر بزنم ناراحت شدم ,اما بهتر شدم و با هم رفتیم خونه مامانی و بعد رفتیم مهدیه,نمیدونی چقدر بچه ها و خانوم نصر الله قربون صدقت رفتن,اما مامانی خیلی دلم می خوات برم سر کلاس خانوم نصرالله اما بچه ها الان جزء 16و 17 هستن و من جزء دهم,خلاصه دعا کن بازم بتونم برم مهدیه,خیلی حال می ده,البته تو وقتی تو شکمم بودی با هم می رفتیم. بعد از ظهر هم که برگشتیم با مامان مرضیه راضیه,یه سر رفتم خونشون که خاله مرضیه رو ببینم که نی نیش 3هفته دیگه به دنیا میاد. شب هم با مامانی رفتیم شانزه لیزه و مامانی یه کت و دامن برای عروسی فاطمه دخ...
11 آبان 1390

آخ

سلام شکوفه,خوبی خوشکلم؟ خیلی بزرگ شدی جیگر,روز به روز شیرین تر می شی,ماهی ماه,از اداهات بگم که تو این هفته ٣تا حرف د,گ و خ رو به زبونت اوردی که خیلی قشنگ می گی,هر چی میشه,نمیدونم ارادی یا غیر ارادی,می گی آخ ,بابایی می گه اینقدر یه روز آقا خرگوشه رو خوندی که میگه آخ یه روز آقا خرگوشه      افتاد دنباله موشه موشه پرید تو سوراخ    خرگوشه گفت آخ خلاصه اینکه خدا هیچ کس رو از این نعمت محروم نکنه,آمین. راستی شنبه ٧ آبان که مامانی اینا چون آبشون قطع بود اینجا بودن دیدیم که یه دندون دیگه دراوردی,فرداش هم یکی دیگه,٨ ماه و ٢٠ روزت بود که ٦ دندونی شدی,مبارکت باشه ماه پیشونی. ...
10 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناز بلا می باشد